بدون عنوان

                                                               تولدت مبارک

بزرگترین وزیباترین عیدی که سال گذشته خداوند به ما هدیه داد تو بودی .خیلی خرسندیم از اینکه خداوند این لیاقت را در ما دید و فرشته معصوم اش را برایمان فرستاد امیدواریم به لطف خدا بتوانیم آنطور که شایسته است تو را تربیت کنیم .عزیز دلم محیا جان یکسال بزرگتر شدی به این زودی یکسال گذشت با همه سختیها و خوشیها سالی پراز تجربه سرشار از ماجرا وپر از هیاهو دختر گلم سه روزه بودی که زردی گرفتی وتو رو تو خونه 24 ساعت زیر نور مهتابی تو دستگاه خواباندیم هفت ماه ازاین یکسال را تو کولیک بودی و شبانه روز از درد به خود می پیچیدی و دادو فریاد میکردی آرام وقرار نداشتی هرکس هر دکتری نشان میداد میبردیمت اما همه دکترا میگفتن باید چند ماه صبر کنید بزرگتر که بشه خوب میشه بعد هفت ماه تازه آروم تر شدی وما خیلی خوشحال بودیم کم کم داشتیم شادی و خنده های تورا میدیدم که دوباره قضا و قدر به سراغت آمد تازه وارد ده ماهگی شده بودی که دست نازنینت را به بخاری چسباندی وبیشتر از یک ماه عذاب کشیدی و مجبور بودیم تورا در آغوش نگه درایم تا دستت را به دهانت نبری یا به جایی نزنی تا خدایی نکرده عفونت نکندخلاصه دستتم خوب شد چون تواز اول شیر مادر نخوردی مجبور شدیم شیر خشک استفاده کنیم انواع شیر خشک را خریدیم تا آخر سر شیر خشکی را پیدا کردیم که با سیستم بدن تو سازش داشته باشد (نان ببلاک کامفوت آال 110 آپتامیل گیگوز ناکتالیا وچند نوع دیگر که اسم شان فراموشم شده)راستی چهار ماهه بودی که برای اولین بار خودت برگشتی و سر جایت غلتیدی ماه پنجم اولین کلمه را گفتی به به  آخرهای ماه ششم برای اولین بار نشستی بدون کمک ماه دهم ایستادی ماه یازدهم دندان در آوردی الان هم که ماه دوازدهم را به سلامتی تمام کردی میتونی به راحتی بلند بشی بدوی چند تا کلمه را به راحتی بگی(ببه  به به  بابا دردر  بده ) این چند خط خلاصه سرگذشت یکسال پر ماجرای دختر گلم بود درسته که تو این یکسال خیلی سختی کشیدیم خیلی نارحتی دیدیم ولی شادیهاشم کم نبود الان به یه بار خنده دخترم می ارزه

زیباترین آهنگ زندگی صدای ضربان قلب توست          زیباترین نگاه نگاه پر مهرتوست محیا جان

گریه کردی از سر درد                    خندیدی از سر ذوق

 غلتیدی بر سر جا                       و جنباندی سرت  را

چهاردست وپارفتی                      تارسیدی به انچه خواستی 

کم کم اک تاتی تاتی کردی           تا تونستی بایستی به تنهایی

یواش یواش راه افتادی                  قدم گذاشتی رو تخم چشام

اروم آروم ددون در آوردی                 شدی جزء کباب خورا

             دویدی و دویدی  تا رسیدی پیش بابا

عزیز دلم تولد یکسالگی مبارک ان شاالله سال پر خیر و برکتی برای دختر نازنینم باشد سالی پر از شادی برایت ارزومندم  امیدوارم همیشه سربلند و سرافراز باشی و پر افتخار به بودنت می نازم(دخترم سرما خورده نتونستیم جشن تولد رسمی بگیریم ان شاالله سال آینده ولی یه کیک گرفتیم با عموها وعزیز نوش جان کردیم یه کیک هم میگریم می ریم خونه مامان جون با خاله ها و دایی جون بخوریم وعکس بگیریم